چاله ها و چالش ها (47)
احمد بخردطبع احمد بخردطبع

 

ملاحظاتی دربار‌ه "انقلابات" سبز، آبی و سپيد و سناريوی نظام پادشاهی
1
بی نام

• دانسته فرض می شود دو قدرت روسیه و بریتانیا بر ادامه سلطنت در خاندان عباس میرزا پسر فتح علی شاه به توافق می رسند.
• بعد از پایان کار، سلسه جدیدی با دو اصل اساسی شکل می گیرد که مورد حمایت بریتانیا می باشد:
• اصل اول اصل امنیتی
• اصل دوم اصل اقتصادی ( کمک به عبور آزاد نفت در خلیج فارس)

• حاکم جدید می بایست این دو اصل را رعایت می کرد.
• رضا خان با حمايت بريتانيا بر سر کار آمد.
• برا ی دريافت کمک های تسلیحاتی دائم به سمت آمريکا و انگليس می رفت.
• به او و خواسته های وی مبنی بر دريافت اسلحه و مستشار توجه نمی شد.
• وی بناچار به سمت آلمان نزديک شد.
• پس از آن به او فشار آوردند و گفتند که دولت ايران در دست نازي ها ست.
• رضا شاه گفته بود:
• از شما کمک های نظامی خواستيم، توجهی نکرديد.
• در حال حاضر 1000 مستشار آلمانی به ايران آورده ايم و برای هر کدام شان يک نفر مامور قرار داده ايم، قادر به انجام هيچ کاری نيستند.
• ساده انديش تر از آن بود که بپذيرد در حال بوجود آوردن شرايطی بودند که بتوانند بلحاظ قانونی خلعش کنند.
• وی بسمتی سوق داده شد که حفظ امنيت منطقه
به خطر افتاد در نتیجه بايد می رفت.
• مصدق را بسمتی هدايت کردند که اصل دوم را نقض کرد، بايد می رفت.

• دو راهبرد وجود داشت:
• الف- راهبرد سهم بری از درآمد نفت 50 % به 50% (رزمآرا)
• ب- راهبرد ملی سازی (مصدق)

• نفت قطع شد:
• مصدق باید می رفت و رفت

• محمد رضا شاه هم با اصل اول هم با اصل دوم مخالفت کرد، بايد می رفت:
• ( نوامبر 77 کارتر از شاه خواست ايران نفت خود را بشکه ای 8 دلار برای 50 سال به آمريکا بفروشد.
• شاه گفت ما کالا های شما را با دلار روز می خريم، چطور می توانيم با دلار ثابت امروز برای 50 سال آينده بفروشيم.
• (هموطنان شاه دوست اين موضع گیری را اوج مخالفت و استقلال محمد رضا شاه می دانند که متاسفانه آن قسمت را در نظر نمی گیرند، بعد از آماده شدن آلترناتیو علی امینی، کندی به شاه با تحکم می گوید یا این اصلاحات را انجام می دهی یا علی امینی انجام خواهد داد، پس از آن وی می پذیرد اصلاحات را انجام دهد)
• این اصلاحات در آمریکای جنوبی تحت عنوان " اتحاد برای پیشرفت" عنوان شده بود که طرح جهانی قدرت آمریکا بمنظور بی اثر سازی تاثیر رقیب ( شوروی) بر این کشورها بود.
• اصل امنيتی:
• در اواخر دهه 70 تغییر راهبرد منطقه ای آمریکا بود که محمدرضا شاه با آن مخالفت کرد.
• دکترين منطقه ای آمريکا ( دکترين نيکسون، دوپايه ای) عوض شده بود.
• قدرت نظامی ايران + سرمايه عربستان دفاع از منافع غرب.
• شاه با اين دکترين مخالفت کرد و معتقد بود قادر است منطقه را حفظ کند.
• دو شرط برکناری مهيا شده بود:
• بايد می رفت.

• استراتژی های مراحل مختلف آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم در مورد ایران ومنطقه:
• "دفاع از پیرامون " ترومن
• سیاست " نگاه نو" آیزنهاور
• "پاسخ انعطاف پذیر" کندی
• "سیاست منطقه ای " نیکسون
• «حقوق بشر» کارتر
• مهار ایران ریگان
• مهار ایران بوش (پدر )
• مهار ایران بیل کلینتون
• استراتژی قورباغه بوش( پسر)

2
ربابه

• کامنتگذار بی نام محترم در نهایت بی خیالی همه چیز را بدلخواه بر اساس دکترین سران امریکا راست و ریست و ضمنا ماست مالی می فرمایند.
• ایشان مهره ها را به درجه ای ـ چه بسا ـ نازل تر از درجه مهره ها تنزل می دهند و قدرت امریکا را چنان مطلق می کنند که هرکس به ساز رؤسای جمهور آن نرقصد، باید برود.
• مهره ها با مهره های بی جان شطرنج حداقل همین تفاوت را دارند که در صحنه شطرح جامعه معینی در میدان تضادهای خاص آن، حرکت می کنند و نمی توانند مطلقا به ساز ارباب برقصند.
• امریکا چه بسا برای برچیدن مهره های نافرمان خود به حملات نظامی در کشورهای کوچک همجوار خود دست زده (گرانادا و غیره) و ضمن کشتار ده ها هزار نفر انسان بی گناه به بازداشت و تحقیر و رسواسازی مهره های دست نشانده خود مبادرت ورزیده است.
• تمایلات و منافع فردی و ملی هر مهره ای در دایره تمایلات و منافع استراتژیک ارباب سیر می کند، ولی آن را نه می توان هیچ شمرد و نه می توان نشانه استقلال و هویت ملی تلقی کرد.

• نوکر ماهیتا نوکر می ماند، اگر هم اینجا و آنجا بی اجازه ارباب از دیواری بالا رود، کاری بدلخواه خویش انجام دهد، سودائی در سر بپرورد و یا حتی برای خود چندرغازی بخواهد.


• امپریالیسم هم همه کاره نیست و نبوده است.

• چیزهای هستی همیشه پولار و دوقطبی اند، تضادمندند، از اتم تا کهکشان.
• تا زمانی که امپریالیسم هست، مقاومت ضدامپریالیستی هم خواهد بود.

• با برشمردن دکترین این و آن می توان خود را فریب داد، ولی نمی توان مردم را برای همیشه گمراه ساخت.


• این خود ملت ها هستند که تصمیم گیر نهائی اند:

• ویتنام می ایستد و به استقلال دست می یابد، ایران نمی ایستد و وابسته می ماند.

• آزادی و استقلال چیزی نیست که در زر ورقی پیچیده شود و به ملتی هدیه داده شود.


• آزادی و استقلال باید کسب شوند، مورد حفاظت قرار گیرند، تحکیم شوند و توسعه داده شوند.


• گرایش رضاشاه به فاشیسم آلمان که از سوی کامنتگذار بی نام بشدت ساده و ضمنا توجیه می شود، باید مستقلا مورد بررسی قرار گیرد.

• محمد رضاشاه حتی به انتقاد نوکرانه از کشورهای سرمایه داری غرب می پردازد که چرا با اتحاد شوروی بر ضد هیتلر ائتلاف کرده اند.

• بنظر او آنها می بایستی به هیتلر کمک کنند که طاعون فاشیسم را جهانگیر سازد.


• تحلیل باید بر اساس فاکت ها صورت گیرد و نه بر اساس خواست های فردی و سوبژکتیف.

• و گرنه ارزش علمی نخواهد داشت.
• با پوزش

3
زکیه

• اینکه نویسنده عزیز در مورد شکل گیری انقلاب،عمدا و یا سهوا وارونه بیان کرده است، مهم نیست.
• مهم این است که که بوی گند وابسته بودن جمهوری اسلامی به همان استکبار، مشام حتی نا آگاه ترین افراد را می آزارد.
• مهم این است که ما مردم با تمامی وجودمان در این سی و دو سال، دشمن اصلی خود را شناخته ایم.
• اینکه اول اعتراضات شکل گرفت و بعد امریکا دست از حمایت شاه برداشت، روی صحنه نمایش است.
• اول روی شاه فشار آوردند تا درهای دموکراسی را باز کند.
• این فشار به معنی صاف کردن جاده برای خمینی بعنوان سمبل ارتجاع و سمبل زد و بند با شیطان بزرگ و سمبل خیانت به امید مردمی است که در جریان انقلاب همه احساسات ضد استعماری وضد سرمایه داری خود را برای داشتن آزادی و کشوری مستقل به پای او ریختند.
• صاف کردن جاده تنها برای تغییرات درون مرزهای ایران نبود، بلکه نگاهی منطقه ای داشت.
• اکنون که سی دو سال از آن ماجرا می گذرد و زیر بغل جمهوری اسلامی را گرفته و تبدیل به ستون فقرات اپوزیسیون اسلامی استکبار کرده اندش، تصویر روشنی از چرائی جاده صاف کنی برای خمینی ایجاد شده است.
• اما آنچه که به درون ایران ربط داشت، این بود که اگر در نقطه «ب» جنبش وانقلاب شکل می گرفت، منفعت اربابان جهان در معرض خطر قرار داشت.
• با فشار روی شاه وابسته و تبلیغات عظیم رسانه ای غربی برای خمینی، جنبش وانقلاب را از نقطه «ب» به نقطه «الف» منتقل کردند.
• دلیل آنهم روشن شد:
• برای این بود که نظام سرمایه داری وابسته زمان شاه، نه تنها ضربه نخورد، بلکه بطور نجومی پروارتر بشود.
• اکنون مردم ایران، بخاطر شناخت از ماهیت حکومت و شناخت از دشمنی قلابی وعوام فریبانه دو طرفه استکبار با ضد استکبار گول هر چه فریاد دارید بر سر امریکا بکشید خمینی وجانشینانش را نمی خورد و به تجربه دریافته که هر چه فریاد دارد را باید بر سر ننگین ترین حکومت تاریخ ایران بکشد ودارد می کشد.
• شعارهای محوری قیام دانشجویان در زمان خاتمی و شعارهای اعتراضات عمومی سال هشتاد وهشت که بر بستر و زمینه مادی نارضائی از اعمال ننگین حکومتی و به بهانه نیامدن یکی و آمدن دیگری، انجام یافت، محکم ترین فاکتور در اثبات هوشیاری مردم در تشخیص دشمن اصلی خود و سرزمینش است.

• اکنون همانطور که ملاحظه می شود، خارج از روشنفکران و دسته های سیاسی ضد امپریالیستی مستقل، شعار مرگ بر امریکا و اسرائیل مختص نیروهای رژیم وابسته و جیره خوارانش است.

• البته حذف شعارهای رژیم نشان از شعارهای مردم جان به لب رسیده ایران، دلیل نا آگاهی آنان نسبت به ماهیت ابر قدرتها و یا غش و ریسه رفتن آنها برای غرب نیست، بلکه نشان از هوشیاری آنان در تشخیص دشمن اصلی است.

• ما مردم در یافته ایم که هیچ قدرت استعمار گر خارجی بدون بهر گیری از نوکر داخلی نمی تواند به نیات خود برسد.

• پس چرا باید آدرس کینه خود را از تهران به واشنگتن عوض کنیم؟


• ما که میلیون ها در داخل و خارج هستیم، بارها در خیابان های ایران و اروپا و کانادا و امریکا، دشمن اصلی خود را معرفی کرده ایم.


• دشمن اصلی ما نه در کاخ سفید است ونه در الیزه و کرملین و بوکینگهام.

• دشمن ما و سرزمین ما در جماران و مساجد است و بس.

• ما دیگر اسیر دست روشنفکران و گروهای سیاسی مستقل ضد امپریالیست و یا رژیم نخواهیم شد که یکبار شدیم و برای هفت جد و آباد ما بس است.


• مرگ بر حکومت اسلام

• زنده باد آزادی
• جاوید باد ایران

4
ربابه

• من دلم می خواهد روی اندیشه های زکیه تأمل کنم:

حکم اول
اینکه نویسنده عزیز در مورد شکل گیری انقلاب، عمدا ویا سهوا وارونه بیان کرده است مهم نیست.

• اگر چنین است، اگر نویسنده وارونه نمائی کرده، پس چرا سنگ را پرت می کنید و علت پرتاب سنگ را به صاحب خانه نمی فرمائید تا به تصحیح نظر خویش نایل آید؟

حکم دوم
مهم این است که ما مردم با تمامی وجودمان در این سی ودوساله، دشمن اصلی خود را شناخته ایم.

• شما ظاهرا معنی واژه «شناخت» را نمی دانید.
• چون بلافاصله دشمن را در جماران خلاصه می کنید و به روی بقیه دیوان و ددان و سیستم متعفن گندیده شان عطر غلیظ می پاشید.
• آن سان که امپریالیسم جهانی در کسوت «استکبار» کذائی، تطهیر و خوشبو و جذاب جلوه می کند.
• شما شاید ـ نه فقط به سبب فقر فلسفه ـ از همان مفاهیم جماران مثلا «استکبار» استفاده می کنید.

حکم سوم
اینکه اول اعتراضات شکل گرفت وبعد امریکا دست از حمایت شاه برداشت،روی صحنه نمایش است.

• حق تا حدودی با شما ست، امپریالیسم همیشه نقشه های مختلف دارد، اگر نوکری گندش بالا بیاید، نوکر دیگری می جوید.
• حتی به تجربه می توان دید که همان نوکر را و نواکر رنگارنگ از مجاهد تا اکثریت و حکمت الله و غیره را هم در آب نمک می خواباند، تا در صورت لزوم هم به عنوان وسیله فشار بر جماران و هم برای اجرای نقشه های خود مورد استفاده قرار دهد.

حکم چهارم
اول روی شاه فشار آوردند تا درهای دموکراسی!را باز کند.
این فشار در معنی صاف کردن جاده برای خمینی بعنوان سمبل ارتجاع و سمبل زد و بند با شیطان بزرگ و سمبل خیانت به امید مردمی است که در جریان انقلاب همه احساسات ضد استعماری وضد سرمایه داری خود را برای داشتن آزادی وکشوری مستقل به پای او ریختند.

• بظاهر چنین بوده، به نظر عوام که در سطح رویدادها می لغزند، چنین می آید.
• به شاه می گویند، شعار عوامفریب «حقوق بشر» بر پرچم امپریالیسم نقش بسته و دفاع از رژیم شکنجه و اختناق با استراتژی آنتی کمونیستی شان جور در نمی آید.
• ولی گشودن منفذ به اصطلاح دموکراتیک هرگز به سقوط رژیمی سالم منجر نمی شود.
• آنچه شما نمی بینید، این حقیقت امر است که جنبش فئودالی و ارتجاعی (رستاوراسیون، احیای سیستم فئودالی قبل از انقلاب سفید) از همان زمان انقلاب سفید (بی اعتنا به اینکه دربار خود می خواست و یا ارباب با مهره «امینی» تهدید کرده بود) شروع می شود، مثل هر انقلاب دیگر.

• خمینی و حکومتش محصول یکشبه و به اشاره امپریالیسم نبوده است، گیرم که به عنوان آلترناتیوی بعدها مورد حمایت قرار می گیرد و به پیروی اش کمک می شود تا آلترناتیو چپ میدان نیابد.


• ولی بر خلاف تصور دیرین شماها در دیالک تیک داخلی ـ خارجی، عامل خارجی هرگز تعیین کننده نبوده است.

• اگر شرایط داخلی برای سقوط رژیمی آماده نباشد، عامل خارجی به تنهائی نمی تواند کاری بکند.
• تدارک شرایط مادی و فکری برای تغییرات باب میل امپریالیسم از همین رو با صرف میلیاردها دلار صورت می گیرد.

حکم پنجم
صاف کردن جاده تنها برای تغیرات درون مرزهای ایران نبود بلکه نگاهی منطقه ای داشت.

• حق با شما ست.
• و این حقیقت امر مبرهنی است، که شما دیر کشف کرده اید:
• امپریالیسم جهانخوار برای جهان نقشه می کشد و ایران فقط یکی از مهره ها در شطرنج جهانی است و لاغیر.

حکم ششم
اکنون همانطور که ملاحظه می شود خارج از روشنفکران و دسته های سیاسی ضد امپریالیستی مستقل، شعار مرگ بر امریکا و اسرائیل مختص نیروهای رژیم وابسته و جیره خوارانش است.

• شما «نیروهای ضد امپریالیستی» را نمی شناسید.

• «مرگ بر امپریالیسم» کمونیست ها با «مرگ بر امریکای» حزب الله تضاد ماهوی دارد:


• اولی می خواهد از روی جسد سیستم طاعونی ام الفساد امپریالیسم خونخوار بگذرد و رنگین کمان سعادت آتی بشری را با دست های خلاق «کار» بگشاید .


• دومی اما نظر به گذشته عتیق دارد و می خواهد که چرخ تاریخ را از چرخش به جلو بازدارد.


• فریب ظاهر چیزها را نباید خورد.

• بقیه نظرات تان را شاید بعد بررسی کنم.

5
احمد بخرد طبع

• با تشکر از دوستانی (به ویژه ربابه) که در مورد مطلب نگارش یافته از طرف من، مداخله کرده اند.
• آن چه که به تفسیر نهاده ام، حقایق انکار ناپذیر رویدادهای جهانی است.
• در مورد " انقلابات سبز و آبی" می توان حتی در اینترنت از طریق سفارت برزیل و آرژانتین به مدارک مورد نظر دست یافت.
• هر فرمول دیگری طرح شود، نیاز به مدارک جدیدی دارد که از طرف مخالفین می بایست ارائه گردد.

• ولی باید اضافه نمایم که امپریالیسم و صهیونیسم جهانی، همراه با جمهوری اسلامی در ایران، در رابطه با پیشبرد اهداف سیاسی - اقتصادی به غایت جنایت کارند و دشمن کارگران و زحمتکشان جهان محسوب می شوند و سدّ عظیمی علیه نیروهای مولده ی مادی و معنوی جامعه بشری ایجاد می نمایند.


• همین و بس


پایان

August 21st, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي